یادداشت‌های چند خانم طلبه

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

صفر تا صد حوزه‌ ما!

08 شهریور 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.
صفر تا صد حوزه‌ ما!

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

مطمئناً نمی‌شود در یک مطلب صفر تا صد محیط حوزه را بیان کنیم، اما من می‌خواهم مواردی از حوزه را که در ذهنم بزرگنمایی شده به تصویر بکشم.

از دور که ساختمان را می‌بینم دلم غنج می‌رود. یک ساختمان سه طبقه با معماری اسلامی، که رنگ آبی به زیبایی در آن خودنمایی می‌کند.

در ابتدای راه‌پله و ورودی همیشه عاشق رد شدن از زیر آن چهار‌چوبی هستم که دورش گل‌های پیچک به خوبی رشد کرده‌اند.

وارد که می‌شوی کادر حوزه را در تکاپو و تلاش می‌بینی، افراد مخلصی که صبورانه سختی‌ها را به جان می‌خرند تا مشکلی در روند تحصیل طلبه‌ها به وجود نیاید.

اولین باری که با مدیر آشنا شدم، روزی بود که برای تکمیل پرونده به مدرسه مراجعه کردم، خانمی خاکی و خودمانی که وقتی سِمَت‌ِشان را از ایشان پرسیدم و جواب «مدیر هستم» را شنیدم، قند در دلم آب شد و با خودم گفتم: «خب مدیر که شما باشید نود درصد قضیه حله!» دوست داشتم همین جمله را به زبان آورم اما خجالت کشیدم و تنها لبخندی زده و اظهار خوش‌وقتی کردم.

به جرأت می‌توانم بگویم که در این مورد اغراق نکردم و همیشه مهربانی و لطف این مدیر لایق و توانمند، استاد عزیز و سیده‌بانوی محترم روضه‌خوان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شامل حال ما شد و حتی آن اوایل، روزی که به دلیل تاخیر ده دقیقه‌ای مورد توبیخ ایشان قرار گرفتم و بغض در گلویم دوید هم مهربانی و دل‌سوزی را در چهره‌شان می‌دیدم.

با این که در وهله‌ی اول وقتی با معاون مدرسه برخورد می‌کنی با چهره‌ی جدی و قاطع ایشان روبرو می‌شوی و از روزهای پیش رو می‌ترسی اما هنگامی که در کلاس درس منطق ایشان حاضر هستی از اول تا آخر کلاس، آرامش و معنویتی عجیب از او می‌بینی و درس‌های اخلاقی زیبایی یاد می‌گیری که تا ابد برایت ماندگار و دوست‌داشتنی است.

وقتی سخن از معاون پژوهش در میان باشد در دلم دعاها نثارشان می‌کنم، چهره‌ی دوست‌داشتنی و سرشار از محبت ایشان که همیشه جویای احوال اطرافیان است و مشوق همه برای رشد و پیشرفت در همه‌ی زمینه‌ها.

دوست دارم از همه‌ی اساتید بزرگوارم بنویسم اما در این کوتاه نوشت مجال نیست و امیدوارم به بزرگواری خود بر من ببخشایند و در هر کجا که هستند توفیقاتشان روزافزون شود.

حوزه را باید خودت بروی و ببینی تا متوجه شوی که آن‌‌جا محل رفت‌وآمد ملائک و محیط پر عطر و بوی بهشتی چه آرامش‌بخش و با صفا است.

از نوشته‌های روی در و‌‌ دیوار، از چفیه‌ها و سربندهای آویزان، از کلاس‌های سرشار از شادی و بگوبخند و از مراسمات معنوی و اخلاقی هر چه خوبی بگویم، کم گفته‌ام و حق مطلب را ادا نکرده‌ام.

پس تو خود در این مسیر هدایت قدمی بردار تا خداوند هزاران قدم به سوی تو بردارد!

 2 نظر

من و مهمان بدحجاب!

07 شهریور 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

حتما حدیث پیامبر در مورد مهمان را شنیدیده‌اید که مهمان با آمدنش روزی‌اش را هم با خود می‌آورد و گناهان اهل خانه را با خود می‌برد. به راستی که من به این حدیث ایمان دارم چرا که بارها با چشمان خود دیده‌ام آن روزی و برکتی که با آمدن مهمان به خانه‌ام، نصیبم شده و احساس سبکی و آرامشی که بعد از رفتن مهمان‌ها دارم، گواه از برداشته شدن گناهانی می‌دهد که مهمان با رفتنش برده است.

همه‌ی ما مهمانی دادن و یا مهمانی رفتن را دوست داریم، اما امروزه با وارد شدن فرهنگ غرب؛ مادی‌گرایی، تجمل‌گرایی، بدپوششی، بی‌حیایی و مراعات نکردن آداب معاشرت از طرف بیشتر افراد، انسان را از مهمانی‌دادن و مهمانی‌رفتن منصرف می‌کند.

برای من و همسرم که این‌گونه بوده است. مهمانی‌رفتنمان تقریبا به صفر رسیده است! اما مهمان که می‌آید سعی می‌کنیم هم‌چنان با روی گشاده برخورد و پذیرایی کنیم.

حالِ شما را نمی‌دانم اما خودم وقتی بی‌حیایی اطرافیان را می‌بینم، از درون می‌سوزم و دلم به حال همسرم می‌سوزد که مجبور است دائم نگاهش را کنترل کند.

جالب این‌جاست که اصلا دنیای این افراد با دنیای ما فرق می‌کند؛ آن‌ها در عالمی و ما در عالمی دیگر سیر می‌کنیم.
از حال و احوال‌پرسی معمول که می‌گذرد، وقتی می‌بینی هیچ نقطه‌ی مشترکی نداری که در مورد آن صحبت کنی حالت گرفته می‌شود و تو مجبوری خودت را به بی‌خیالی بزنی و به همان چند کلمه حرف‌های معمولی دلت را خوش کنی.

همه شاید حرف مرا درک نکنند چرا که حتما هستند خانواده‌هایی که همه مقید و مذهبی‌اند و بیشترِ افراد دغدغه‌مند و اهل مراعات، ولی مطمئنم کسانی که مانند ما باشند هم کم نیستند. البته خانواده‌های ما غیر مذهبی نیستند اما متأسفانه دشمن در این جنگ نرم در فامیل ما پیروز شده و تقریبا بیشتر افراد فامیل، از مرد و زن مغلوب شده و راه ناصواب را در پیش گرفته‌اند.

نمی‌دانم دقیقا باید چه کاری انجام بدهیم و می‌دانم که نه قطع ارتباط، نه نصحیت، نه تند حرف‌زدن و نه حتی خوب حرف‌زدن در آن‌ها اثری نمی‌گذارد. ما فقط می‌توانیم مسیر درست خودمان را طی کنیم، باشد که شاید روزی برای یک نفر تلنگری باشیم.

من در مهمانی اخیر به مهمانم چند کتاب خوب معرفی کردم، کتاب‌هایی که می‌دانم اگر بخواند شاید فکرش را تغییر بدهد اما یقین دارم که آن فرد اصلا نخواهد خواند و این را از بی‌اعتنایی، حالات چهره و لبخند تمسخرآمیزش فهمیدم، ولی حداقل دلم را به این خوش می‌کنم که من به طور غیرمستقیم وظیفه‌ام را انجام داده‌ام.

به راستی که من، مسلمانی، نماز‌خواندن و عزاداری محرم‌وصفر از یک طرف و قبول‌نداشتن ولایت‌فقیه، خمس‌ندادن، مجالس لهو‌ولعب، بی‌غیرتی و بدحجابی از طرف دیگر را نمی‌فهمم، شما چطور؟

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مکارم ده‌ تا است، اگر می‌توانی آن‌ها را داشته باش… : استقامت در سختی‌ها، راست‌گویی، امانت‌داری، صله‌رحم، میهمان‌نوازی، اطعام‌ نیازمند، جبران کردن نیکی‌ها، رعایت حق و حرمت همسایه، مراعات حق و حرمت رفیق و در رأس همه حیا».*


______
* کافی (ط_الاسلامیه) ج2، ص 55و56، ح1

1566871767k_pic_4933f031-cd6e-4b87-8f2b-ceb63997fe91.jpg

 نظر دهید »

مخاطب مجازی من!

04 شهریور 1398 توسط Mim.Es

 

مخاطب مجازی من! حتما ضرب‌المثلِ «کوه به کوه نمی‌رسه، اما آدم به آدم می‌رسه» را شنیده‌ای! بله آدمها یک روز به هم می‌رسند، با همه‌ی خوبیها و بدیهایی که در حقِّ هم کرده‌اند؛ هر جایِ دنیا که باشند. حتی من و تویِ مجازی هم یک روز به هم می‌‌رسیم. شاید در آینده‌ای خیلی دور و شاید هم خیلی نزدیک … این یک فرض محال نیست، می‌گویی نه؟! پس با من همراه شو تا برایت بگویم …

به قول «آقا جانم» دنیا با همه‌ی بُزرگیَش، خیلی کوچک است، چه کسی فکرش را می‌کرد که من و دوست مجازیم امروز در یک مدرسه، یک کلاس، در کنار هم پایِ درس استاد بنشینیم؛ دوستی که قریبِ یکسال از نوشته‌های مجازی‌ شناختَمش، حسش کردم، در ذهن تجَسُمش کردم، با نوشته‌هایش، همراهِ با او شاد شدم، غمگین شدم …

دوستِ مجازیِ من امروز شده حقیقی، حقیقیِ حقیقیِ حقیقی، خانمِ حقیقی.

از قضایِ روزگار هر دویِ ما مهمان یک مدرسه شدیم. اوایل فکر می‌کردم تنها یک تشابه اسمیست، تا اینکه یکی از پستهای دوستِ مجازیم منتخب شبکه شد؛ کامنتی برایش فرستادم و ذیل آن نوشتم: «آیا شما همان خانمِ حقیقی، که در مدرسه‌ی … کلاسِ … درس می‌خواند، هستید؟!»

مدیر وبلاگ پاسخ داد: «بله، ایشان …»

و من نوشتم: «سلام همکلاسی، فردا می‌بینمت.»

من و خانم حقیقی الآن در کنار هم درس می‌خوانیم، هم مباحثه‌ای هستیم، درد و دل می‌کنیم، چای می‌خوریم … ما شدیم دو تا دوستِ حقیقـی. 

مخاطبِ مجازیِ من! شاید من و شما هم یک روز در دنیای حقیقی به هم برسیم …

ــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت: فضای مجازی یکی از جاهاییست که می‌توان با طرز فکر و حتی شخصیت آدمها آشنا شد و آنها را شناخت، پس مهم است که چه چیزی می‌نویسی‌ و چه تصویری منتشر می‌کنی. پشتِ این نوشته‌ها و عکسها هاله‌ای از شخصیت تو نهفته است، پس مراقب باش دیگران چگونه تصوری از تو در مجازی دارند.

 

 8 نظر

آن مرد با باران می‌آید

04 شهریور 1398 توسط زهرا سادات

به نام خدا

 

از‌ میان‌ سر و ‌صدا و فریاد‌های از سر شوق، به خوبی نوای الله‌اکبر‌ شنیده می‌شود. 

مردی از میان جمعیت عبور می‌کند و شیرینی به‌دست، اوقات شیرین مردم را شیرین‌تر می‌کند. 

کمی آن‌ طرف‌تر، چند نفر، از پایه‌های سنگی میدان، بالا می‌روند و با تقلا و تلاش، مجسمه‌ی سنگی شاه را، حرکت می‌دهند. 

مدتی بعد، مجسمه با صدای بلندی به زمین می‌افتد و هزارتکه می‌شود. 

صدای سوت و کف و هلهله و تکبیر مردم در تمام میدان طنین انداز می‌شود. 

جوانان دور میدان حلقه می‌زنند و با شور یک ‌صدا فریاد سر می‌دهند:« در بهار آزادی، جای شهدا خالی.» 

یاد یاسر می‌افتم، یاد آن شبِ آخری که در مسجد دم گرفته بود:«زیر بار ستم نمی‌کنیم زندگی…»، قطره‌ی اشکی از چشمانم سر می‌خورد و با اشک آسمان یکی می‌شود. 

زیر قطرات، باران زمزمه می‌کنم، در بهار آزادی، جای یاسر خالی‌ست.

_______

توضیح نوشت؛ 

کتاب «آن مرد با باران می‌آید» به قلم خانم وجیهه سامانی، ماجرای شیرین انقلاب را از زبان یک نوجوان دوازده_سیزده ساله‌ی انقلابی، به نام بهزاد، بیان می‌کند و با قلمی روان از لحظه ‌‌لحظه‌های پر شور انقلاب می‌گوید. 

توصیه‌نوشت؛ 

شما هم این کتاب را بخوانید و همراه با صفحات باران خورده‌ی کتاب، هوای انقلاب را نفس بکشید:))

 

 نظر دهید »

شله‌زرد عید غدیر

31 مرداد 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

با نام خدا، با عشق مولا، با وضو، ذکر روز، صلوات و به نیت نذری برای ائمه این روز که اسامی‌شان را روی برگه‌ای نوشته و بر درب یخچال چسبانده‌ام، مواد شله‌زرد را آماده و مشغول پخت آن می‌شوم.

وقتی آن را هم می‌زنم به یاد خانواده، دوستان، همه‌ی مومنان و خودمان زیر لب أَمَّن یُجِیبُ… و دعا می‌خوانم.

چه لذتی دارد، آشپزی با دهان روزه، به نیت نذری برای ائمه و چه خوب‌تر که این پخت‌وپز، به هدف احیای سنت‌های کم‌رنگ شده و تبلیغ دین باشد.

امسال اولین سالی است که برای این روز تدارک می‌بینم.
نمی‌دانم چرا سال‌های قبل به این مهم توجه نداشتم؛ شاید فکر می‌کردم باید کاری بزرگ انجام دهم و کار کوچک فایده ندارد.
شاید منتظر بودم، کسی کاری به من بسپارد تا آن را انجام دهم.
شاید در نظرم، همین که ما در جشن مساجد و جشن محوری که در مصلای نماز جمعه برگزار می‌شود، شرکت می‌کنیم کافی است. شاید…

اما امسال به این نتیجه رسیدم که هر کس با توجه به توان و در حد خود، برای این روز باید کاری انجام بدهد و همین کارهای کوچک است که به یک‌باره جهشی بزرگ و فراموش‌نشدنی به وجود می‌آورد.

امروز فهمیدم با یک ظرف شله‌زرد، با بسته‌ای کوچک برای هدیه، که یک حدیث از مولا و چهارده غنچه‌ی گل محمدی به نیت چهارده‌ معصوم در آن بود نیز می‌شود این عید را برای خود و دیگران ماندگار کنیم.

مهم نیت خوب تو است و این که به عشق اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و در جهت بزرگنمایی دین قدمی برداری، هر چند در نظرت کوچک باشد.

آهسته‌ آهسته هم می‌شود به سمت اقدام و عمل رفت، مهم این است که تداوم داشته باشد.

امام علی (علیه‌السلام) در این‌باره می‌فرمایند:

«قَلِیلٌ مَدُومٌ عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ؛ [عمل نیکوی] کوتاهی که همیشه ادامه یابد، بهتر است از [عمل] بسیار ملالت‌آور.»

حکمت ۴۴۴

1566346364k_pic_f826ef13-32ca-4d1d-bbc2-b7500f4b6e0b.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یادداشت‌های چند خانم طلبه

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرامش
  • اجتماعی
  • امام زمان
  • انرژی مثبت
  • بدون موضوع
  • تأثیرگذاری مثبت
  • تفکر مثبت
  • روانشناسی تفاوت زنان و مردان
  • روزانه‌نوشت
  • سبک زندگی
  • شهدا
  • عشق
  • عفاف و حجاب
  • معرفی کتاب
  • کوتاه نوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس