یادداشت‌های چند خانم طلبه

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

من و مهمان بدحجاب!

07 شهریور 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

حتما حدیث پیامبر در مورد مهمان را شنیدیده‌اید که مهمان با آمدنش روزی‌اش را هم با خود می‌آورد و گناهان اهل خانه را با خود می‌برد. به راستی که من به این حدیث ایمان دارم چرا که بارها با چشمان خود دیده‌ام آن روزی و برکتی که با آمدن مهمان به خانه‌ام، نصیبم شده و احساس سبکی و آرامشی که بعد از رفتن مهمان‌ها دارم، گواه از برداشته شدن گناهانی می‌دهد که مهمان با رفتنش برده است.

همه‌ی ما مهمانی دادن و یا مهمانی رفتن را دوست داریم، اما امروزه با وارد شدن فرهنگ غرب؛ مادی‌گرایی، تجمل‌گرایی، بدپوششی، بی‌حیایی و مراعات نکردن آداب معاشرت از طرف بیشتر افراد، انسان را از مهمانی‌دادن و مهمانی‌رفتن منصرف می‌کند.

برای من و همسرم که این‌گونه بوده است. مهمانی‌رفتنمان تقریبا به صفر رسیده است! اما مهمان که می‌آید سعی می‌کنیم هم‌چنان با روی گشاده برخورد و پذیرایی کنیم.

حالِ شما را نمی‌دانم اما خودم وقتی بی‌حیایی اطرافیان را می‌بینم، از درون می‌سوزم و دلم به حال همسرم می‌سوزد که مجبور است دائم نگاهش را کنترل کند.

جالب این‌جاست که اصلا دنیای این افراد با دنیای ما فرق می‌کند؛ آن‌ها در عالمی و ما در عالمی دیگر سیر می‌کنیم.
از حال و احوال‌پرسی معمول که می‌گذرد، وقتی می‌بینی هیچ نقطه‌ی مشترکی نداری که در مورد آن صحبت کنی حالت گرفته می‌شود و تو مجبوری خودت را به بی‌خیالی بزنی و به همان چند کلمه حرف‌های معمولی دلت را خوش کنی.

همه شاید حرف مرا درک نکنند چرا که حتما هستند خانواده‌هایی که همه مقید و مذهبی‌اند و بیشترِ افراد دغدغه‌مند و اهل مراعات، ولی مطمئنم کسانی که مانند ما باشند هم کم نیستند. البته خانواده‌های ما غیر مذهبی نیستند اما متأسفانه دشمن در این جنگ نرم در فامیل ما پیروز شده و تقریبا بیشتر افراد فامیل، از مرد و زن مغلوب شده و راه ناصواب را در پیش گرفته‌اند.

نمی‌دانم دقیقا باید چه کاری انجام بدهیم و می‌دانم که نه قطع ارتباط، نه نصحیت، نه تند حرف‌زدن و نه حتی خوب حرف‌زدن در آن‌ها اثری نمی‌گذارد. ما فقط می‌توانیم مسیر درست خودمان را طی کنیم، باشد که شاید روزی برای یک نفر تلنگری باشیم.

من در مهمانی اخیر به مهمانم چند کتاب خوب معرفی کردم، کتاب‌هایی که می‌دانم اگر بخواند شاید فکرش را تغییر بدهد اما یقین دارم که آن فرد اصلا نخواهد خواند و این را از بی‌اعتنایی، حالات چهره و لبخند تمسخرآمیزش فهمیدم، ولی حداقل دلم را به این خوش می‌کنم که من به طور غیرمستقیم وظیفه‌ام را انجام داده‌ام.

به راستی که من، مسلمانی، نماز‌خواندن و عزاداری محرم‌وصفر از یک طرف و قبول‌نداشتن ولایت‌فقیه، خمس‌ندادن، مجالس لهو‌ولعب، بی‌غیرتی و بدحجابی از طرف دیگر را نمی‌فهمم، شما چطور؟

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مکارم ده‌ تا است، اگر می‌توانی آن‌ها را داشته باش… : استقامت در سختی‌ها، راست‌گویی، امانت‌داری، صله‌رحم، میهمان‌نوازی، اطعام‌ نیازمند، جبران کردن نیکی‌ها، رعایت حق و حرمت همسایه، مراعات حق و حرمت رفیق و در رأس همه حیا».*


______
* کافی (ط_الاسلامیه) ج2، ص 55و56، ح1

1566871767k_pic_4933f031-cd6e-4b87-8f2b-ceb63997fe91.jpg

 نظر دهید »

جشن عبادت، جشن بندگی!

25 مرداد 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود.
مانند فرشته‌ها با لباس و چادر سفید در حالی که سبدی کوچک پر از گل‌برگ در دست داشتیم از کلاس خارج شدیم و بر روی پارچه‌ای سفید که در راهرو پهن بود مسیر کلاس تا محل نشستن را پیمودیم و گل‌برگ‌ها را در هوا پراکنده می‌کردیم. چه حس‌وحال خوبی. فکر می‌کردیم مثل فرشته شده‌ایم و واقعا مانند فرشته‌ها بودیم؛ ساده، پاک و معصوم، و با چه ذوق و شور و هیجانی، ریز‌ریز خنده‌کنان در جای‌مان می‌نشستیم.

هنوز به خاطر دارم و گاهی اوقات مانند یک فیلم جلوی چشمانم می‌آید روزی که با لباس‌هایی به شکل گل، هر کدام به یک رنگ، نمایش گل‌های زیبا و خندان را بازی کردیم و یا آن دکلمه‌ی چهار صفحه‌ای را که از حفظ با انرژی و زیبا به تنهایی با لباس سفید و حرکت دست‌هایم به روی سِن خواندم و اجرا کردم.

آن روز را خوب به یاد دارم وقتی پس از مراسم، در عکاسی شهر همه یک‌به‌یک داخل شدیم و با یک چادر زیبا، دست‌های‌مان را به شکل قنوت گرفتیم و عکس انداختیم.

«جشن تکلیف» سوم دبستان؛ همان که با او بین تو و خدایت عهد بندگی و عبادت بسته می‌شود و تو که تا آن زمان در پی سرخوشی‌های کودکانه‌ات بودی مسئولیت این عهد بزرگ را با جان و دل می‌پذیری؛ اصلا تو از خیلی قبل‌تر منتظر چنین لحظه‌ای بوده‌ای و حالا به آرزویت رسیدی.

به یُمن این ایام خوش و با‌برکت میان عیدقربان و عیدغدیر، دخترم، در چهارده ذی‌الحجه به سن تکلیف رسیده و ما جشن عبادتی ساده برایش گرفتیم تا با خاطره‌ای خوب به استقبال این مهم برویم.

چه خوب است که این روز تکرار نشدنی را جشن بگیریم و با دست‌های خود تاج بندگی_چادر مشکی_ یادگار بانوی دو عالم را به دخترانمان هدیه دهیم.

1565915095k_pic_bea2817c-32c5-4d52-bec6-d5f10ea2b212.jpg

 نظر دهید »

هاجر! شاهزاده یا کنیز؟

22 مرداد 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.
هاجر! شاهزاده یا کنیز؟

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

آیا تا به حال به زنی به نام هاجر اندیشیده‌اید؟

اگر این زن یک راهبه، نابغه و یا کسی در این مایه‌ها بود تا به حال داستان‌ زندگی‌اش گوش فلک را کر کرده بود!

او که نامش هم برای انتخاب نام دخترانمان بین ما مأجور است.هاجر؛ همسر ابراهیم خلیل‌الله، مادر حضرت اسماعیل.

آیا تاکنون به ایمان این زن اندیشیده‌ایم؟

به راستی او کیست؟ شاهزاده یا کنیز؟

آیا به این فکر کرده‌ایم که او که بود و چگونه فرزندش را سال‌ها بدون حضور پدر، تربیت و بزرگ کرد که وقتی حضرت ابراهیم برای انجام دستور خداوند پس از سال‌ها دوری گزیدن به دیدارشان آمد، خود و فرزندش بی‌چون‌وچرا امر خداوند را پذیرفته و اسماعیل جوان با پای خود به قتلگاهش می‌رود؟!

همو که ابراهیم او را در صحرایی خشک و بی‌آب‌وعلف رها کرد و رفت! 

واو دست به دامان خدای ابراهیم شد و خداوند قادر در صحرای خشک چشمه‌ای به نام «زمزم» برای هاجر جوشاند تا از آبش اسماعیل کوچک و هزاران انسان سیراب شوند!

او کیست که پس از وفاتش در کنار کعبه دفن می‌شود و هزاران انسان، سالیان سال و هر ساله در طواف کعبه به دور قبر او نیز می‌گردند و حریمش حفظ شده است؟!

آیا تاکنون به ایمان، معرفت، بصیرت، تلاش، صبر، شکرگزاری و راضی بودن او به رضای پروردگار اندیشیده‌ایم؟!

چه خوب است که به این‌گونه زنان، اعمال، رفتار و جایگاه‌شان در نزد خداوند بیشتر بیاندیشیم و الگو بگیریم. 

 5 نظر

گره کور مشکلات

31 تیر 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

وقتی دُرُست و خوب فکر می‌کرد، می‌فهمید که چند سال از عمر با ارزش و فرصت‌هایش را با سیر در گذشته‌ها از دست داده و بدون آن‌ که متوجه باشد حال و آینده‌اش را به فراموشی سپرده است؛ درست بر عکس آن چه باید باشد. او برای ناگواری‌ها مدام خودش را سرزنش می‌کرد و مانند میخی که به تخته چسبیده و جدا نمی‌شود گذشته را رها نمی‌کرد و هر لحظه، هر روز و هر سال آن‌ها را مرور می‌کرد و خود و خانواده‌اش را عذاب می‌‌داد.

البته نتیجه‌اش را هم خوب گرفته بود! تمام و کمال! مشکلات روحی و جسمی نتیجه‌ی جدایی‌ناپذیر خودخوری و عصبی شدن هر روزش بود. از این وضعیت به شدت رنج می‌بُرد، از زمین و زمان بدش می‌آمد و بیماری‌ درمانده‌اش کرده بود؛ باید فکری به حال خودش می‌کرد… .

یک روز سحر بر سجاده نشست و تمام اتفاقات گذشته را یک به یک مرور کرد؛ قلبش به شدت فشرده شد و اشک‌هایش بی‌امان بارید! هم دلش به حال خودش سوخت که با چه مشکلاتی مواجه شده و هم به حال خودش تأسف خورد؛ چه روزهایی که می‌شد به بهترین روز زندگی‌اش تبدیل شود ولی او آن‌ها را به جهنمی برای خود، خانواده و اطرافیانش تبدیل کرده بود. همه چیز از درون خودش بود. او راه را برای شیطان باز کرده بود تا در درونش رخنه کند! شیطان با بی‌صبری‌ها، زودرنجی‌ها، دلخوری‌ها و کینه به دل گرفتن‌ها به او نزدیک شده بود و کم‌کم در جانش نفوذ کرده بود تا جایی که رهایی از بند نفس و شیطان برایش غیر ممکن شده بود.

اما او نمی‌خواست به این راحتی تسلیم شود. باید خط بطلان بر تمام گذشته‌های ناگوارش می‌کشید و آن‌ها را رها می‌کرد تا روح و جانش آزاد شود؛ به خداوند توکل کرد و به معصومین (علیه‌السلام) توسل! و با تمام وجودش سعی کرد فکر گذشته را از خودش دور کند. رؤیاهای کودکی‌ به ذهنش خطور کرد که دوست داشت دختری با ایمان و موفق باشد؛ دختری سرزنده و شاد که به خانواده‌اش عشق بورزد، همیشه دوست داشت منحصر‌به‌فرد باشد و همه او را تحسین کنند. پس چرا از‌‌ رؤیاهای کودکی‌اش دور شده بود؟ چرا درمانده بود؟ شاید به این دلیل که رنگ دنیا به خود گرفته بود! آری او خوب می‌دانست که زندگی‌اش رنگ و بوی خدایی ندارد! چرا که اگر غیر از این بود، برای هر نگاهی، هر حرفی و هر بدی روح و روانش به هم نمی‌ریخت. ایمان و اخلاص در زندگی‌اش کم‌رنگ شده بود و این گره‌ی کور مشکلاتش بود.

پس با دلی امیدوار در مقابل خداوند به سجده افتاد و قلبش را مالامال از عشق خدا کرد، روزنه‌ای در دلش باز شد، قرآن را گشود و خواند:

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ 

ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻋﺰﺗﺖ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻫﻤﻪ‌ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻰﻛﻨﻢ!
إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ
ﻣﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺎﻟﺺ ﺷﺪﻩﺍﺕ ﺭﺍ! *

______
*آیه 82و83 سوره‌ صاد

1563755846k_pic_58d8b80a-cce2-4e2d-9efc-4176b98033a3.jpg

 نظر دهید »

نفس مطمئنه و دل‌آرام

28 تیر 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

همیشه برای سفر به راه‌های ناشناخته نیاز به نقشه‌ی راه داری تا در مسیر جاده گم نشوی! گاهی حتی با در دست داشتن نقشه مسیرت را گم می‌کنی و ناچار باید از دیگران کمک بگیری؛ با این وجود باز هم تمام راه را احتیاط می‌کنی تا آن را به سلامت طی کنی و به مقصد برسی و وقتی رسیدی آنگاه لبخندی از سر رضایت می‌زنی و به خودت می‌بالی.

خداوندِ بزرگ نقشه‌ای جامع برای هدایت ما در اختیارمان قرار داده و افرادی را مشخص کرده که اگر در مسیر به مشکل برخوردیم از آن‌ها کمک بخواهیم‌؛ قرآن همان نقشه‌ی جامع و پیامبران و امامان افراد راهنما هستند که با آموزه‌ها و دعاهایشان ما را به طور کامل و دقیق در جاده‌ی راه زندگی هدایت می‌کنند تا به مقصد برسیم.

حال هر کسی در این مسیر، مقصدی برای خود مشخص کرده است:
یکی می خواهد جهنمی نشود!
دیگری علاوه بر آن به نعمت‌های بهشت هم فکر می‌کند و برای رسیدن به بهترینِ آن‌ها تلاش می‌کند.
اما کسانی هم هستند که تنها مقام قرب خداوند را در نظر دارند و برای آن‌ها مقصد و هدف، رسیدن به خداست؛ کسانی که دارای
«ٱلنَّفْسُ ٱلْمُطْمَئِنَّةُ» هستند و برای رسیدن به مقام «رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» به جهاد با نفس می‌روند و از دنیا تنها به قدر نیاز برمی‌گیرند.

و چه زیباست رسیدن به خدا و مورد خطاب او قرار گرفتن که:
ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!
به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.
پس در میان بندگانم در‌آی.
و در بهشتم وارد شو! *
بی‌گمان آن لحظه، لحظه‌ی رضایت خاطر و به خود بالیدن است!

تو هم بیا و مسیر زندگی‌ات را مرور کن و ببین که مقصدت کدام است؟
آیا در این جاده‌ی پر پیچ و خم زندگی از نقشه و راهنما کمک گرفته‌ای؟
آیا در جاده‌ی فقط برای رسیدن به خدا قدم زده‌ای؟
و وای به حالمان که اگر جزو اولین گروه هم نباشیم!
______
*آیات 27 تا 30 سوره‌ی فجر

1563418943k_pic_2f7e37d8-5b32-4c1c-9392-df893612af7b.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یادداشت‌های چند خانم طلبه

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرامش
  • اجتماعی
  • امام زمان
  • انرژی مثبت
  • بدون موضوع
  • تأثیرگذاری مثبت
  • تفکر مثبت
  • روانشناسی تفاوت زنان و مردان
  • روزانه‌نوشت
  • سبک زندگی
  • شهدا
  • عشق
  • عفاف و حجاب
  • معرفی کتاب
  • کوتاه نوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس