یادداشت‌های چند خانم طلبه

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

به هوای آنروزها

11 مرداد 1398 توسط Mim.Es

 

 

 تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوشِ من!* 

آنطوری عقل و هوشم را برد، که بی‌اختیار غرق تماشایش شدم. همهمه‌هایی از انعکاسِ صدایِ بچگی‌هایم می‌شنیدم. وقتی با خواهر و برادرم روبرویش می‌نشستیم و نوبتی صدای “آآآآآآآآآ…” درمی‌آوردیم و با تمام وجود به انعکاسِ صدایمان می‌خندیدیم. _حتما، خیلی از شما این تجربه را داشته‌اید_ آنقدر کله‌اش را اینطرف و آنطرف می‌کردیم، که یک روز گردن فلک زده‌اش شکست و آویزان شد.

به هوای آنروزها پنکه را روشن کردم. صورتم را نزدیک پره‌هایش بردم. به آرامی گفتم: “آآآآآ…” تا شاید صدای آنروزها را بشنونم. صدای ناآشنایی به گوشم خورد؛ «حج خانوم مِگِه بِچِه شُدی! وَخی عقب تا یوختِه باد بیاد. می‌خوام دو رکعت نماز بوخونم!»

 

*صائب تبریزی

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: تابستان داغ حاشیه‌های مسجدگردی من مسجد جامع اصفهان نوستالژی پنکه

موضوعات: روزانه‌نوشت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یادداشت‌های چند خانم طلبه

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرامش
  • اجتماعی
  • امام زمان
  • انرژی مثبت
  • بدون موضوع
  • تأثیرگذاری مثبت
  • تفکر مثبت
  • روانشناسی تفاوت زنان و مردان
  • روزانه‌نوشت
  • سبک زندگی
  • شهدا
  • عشق
  • عفاف و حجاب
  • معرفی کتاب
  • کوتاه نوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس