سال صبح جمعه ای
بسم الله الرحمن الرحیم
اما صبح جمعه ها …
چه راز ها و اخباری را که سال های سال بود در دل پنهان کرده بودند. صبح جمعه های سلیمانی، انگار می خواهند آرام آرام ما را آماده کنند، آماده ی آن خبر عظیم، آماده ی آن اتفاق با شکوه.
اگر به من بگویند سال 98 چه سالی بود، می گویم؛ سال صبح جمعه های سلیمانی بود.
سالی که صبح جمعه هایش رنگ و بوی دیگری داشت.
صبح جمعه هایی که با غم ها و انتظار ها پیوند خوردند و قلب و احساس مردم عزیز ایران را بیدار کردند. یک گوهر بی بدیل مانند سردار سلیمانی را به آرزوی دیرینه اش رساندند و ملت های جهانی را در سیل غیرت و شکوهش فرو بردند، سیلی که ملت های مسلمان را به کنار هم دیگر رساند و قلب هایشان را به هم نزیک کرد. و دودمان دشمنان اسلام را در هم شکست و آوازه ی پوشالیشان را در جهان بر هم ریخت. سرداری که حتی یاد و نامش هم “اشداء علی الکفار و رحماء بینهم ” شد.
سرداری که با رفتنش هم به ما درس داد. به ما آموخت که در یک جامعه ی اسلامی صبح جمعه هایش باید عادی نباشد. باید صبح جمعه هایی باشند که فریاد “این بقیه الله” سردهند از غم غیبت ولی خدا بگریند. و هر روز مردمی را ببینندکه هر کدام یک سلیمانی و یک سرباز برای امام عصرشان هستند. اما این جمعه ها پیام سرباز ولی را شنیدند و اول از نبود یار و یاور برای ولی خدا گریستند.
جمعه هایی که انگار دوره افتاده اند و دارند دنبال سلیمانی ها می گردند. به دنبال آن 313 نفر دارند فریاد “هل من ناصر ینصرنی” سر می دهند. و یک یک جهانیان را غربال می کنند تا سلیمانی ها را دریابند.
می خواهند بگویند؛ بیایید ای مردان خدا، بیایید به این صبح جمعه ها یاری برسانید. بیایید ما را یاری کنید، مارا دریابید که دیگر نمی خواهیم شاد باشیم. دیگر نمی خواهیم شاهد طلوع با شکوه هیچ خورشیدی جز طلوع خورشید عالم اسلام “حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف” باشیم.
این سپیده دم های دل خون جمله ای را که ما هزاران هزاران بار نوشتیم و یک بار هم به آن عمل نکردیم را عملی کردند.
واقعا این بار تحویل نگرفتند سالی را که می خواهد بدون حضور “حضرت حجة” تحویل شود.