زندگیات را مرور کن!
«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»
چشمهایت را ببند و یا نه! چشمهایت را باز بگذار؛ گاهی بهتر است با چشمهای باز تصور کنی. ذهنت را آرام کن. حالا زندگیات را مرور کن، از زمانی که به یاد داری، یک به یک خاطرات خوب و بد را تا به امروز برسی، به همین لحظه.
میدانم که در این سالهای گذشته از عمرت در کنار خوبیها و خوشیها، سختیهایی کشیدهای:
_ شاید سفرهی خانه رنگارنگ نبوده و یا حتی در شبی تاریک، بیشام سر بر بالین گذاشتهای و به امید فردایی بهتر، بغض دویده در گلویت را به آرامی فروخوردهای.
_ شاید لباسهای تنت کهنه بوده و پدر و مادرت از دیدنت غصهها خوردهاند، اما کاری از دستشان برنمیآمده.
_ شاید در گذشتهای دور یا نزدیک، عزیزی از دست دادهای و یا وقتی خواهرت به خانهی بخت رفته او را از دست داده پنداشتی و ساعتها و روزها در تنهاییات گریه کردی.
_ شاید از نامهربانی آدمهای اطرافت خسته شدی، ولی راهی به جز تحمل آنها نداشتی.
_ شاید بارها عادتهای بد را کنار گذاشتی و سعی کردی خوب باشی ولی نتوانستی.
_ شاید هزاران بار به فکر و جسمت رژیمی سخت دادی اما هر بار آن را شکستی و شاید…
میدانم که سختی کشیدن زخمی بر قلب و جسمت میگذارد که از بین رفتنی نیست اما خوب فکر کن؛ اگر همین سختیها نبود، تو ساخته نمیشدی. آری تو از دل همین سختیها کمکم بزرگ شدی و در کنارش ساخته شدی و این از لطف خداوند بوده است تا تو به معنای واقعی «خلیفةالله» باشی.
حالا تو خوب میدانی که چه کارهای انجام نشدهای داری؛
_ تو باید غذاها و لباسهای خوبت را در کنار پدر و مادرت استفاده کنی و شاد باشی تا غصههای سالهای دور فراموش شود.
_ تو باید برای عزیزانت دعا کنی، در هر کجا که باشند.
_ تو باید تمام نامهربانیهای آدمها را ببخشی و از یاد ببری.
_ تو باید عادتهای خوب را جایگزین عادتهای بد کنی تا فرصتی برای تکرار بدیها نباشد.
_تو باید دوباره به فکر و جسمت رژیم بدهی اما نه سخت! بلکه هدفمند و پایدار!
پس منتظر نمان و از همین لحظه شروع کن و این را بدان که اگر تمام کائنات، خانوادهات و هر کسی که در کنارت هست بخواهد ولی تو نخواهی خواستهات عملی نمیشود.
پس درنگ نکن؛ بلند شو! به خودت، خانه و خانوادهات برس و با توکل، به زندگیات عشق بورز تا هم به آرامش برسی و هم به معنای واقعی «خلیفةالله» باشی.