دلنوشتههای باران خورده
روزهای بارانی،دلنوشتههایم را
ردیف میکنم،
زیر چکچک اشکهای آسمان!
تا هر قطرهی رهگذری بیاید و
نوشتههایم را بخواند و
با اشکهایش، اشکنوشتههایم را بشوید و با خود ببرد!
روزهای بعد از باران من هستم
و نوشتههایی که دیگر نیست!
من هستم و نوشتههایی که
جایشان را با یک ردیف ممتد از جوهر آبی رنگِ به یادگار مانده از باران، عوض کردهاند!
من هستم و…
راستی گفته بودم؛
روزهای بارانی نوشتههایم را ردیف میکنم زیر باران؟!