یادداشت‌های چند خانم طلبه

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

عطر اصیل گلاب

22 تیر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

 

موهای طلایی رنگی که ییرون ریخته بود و دستمال کوچکی-شال- وسط سرش.. جین پاره و سبک‌ مانکن وار راه رفتن…
ماشین ها و پسرها یی که با صدای تند موزیک به او توجه نشان میدادند.
صدایی در قلبش می گفت:« نگاه ها محو منه، وای من آخرشم، چه تیپی زدم امروز»

پسر خوش چهره ای کمی جلوتر برایش ایستاد.
صدایی امیدوار در دلش گفت:«وای حس میکنم نیمه گمشده مه، چه جذاب، همونی که میخواستم بگذار یه کم اول واسش قیافه بگیرم ، شاید عشقی که دنبالش می گشتم باشه چه چهره متینی، چه بخت خوبی…»
نزدیکتر که شد ، پسر سرش را کمی بیرون آورد و آرام گفت:
” خونه خالی هستا؟ می آی؟”
دختر وا رفت، یخ زد ، غرورش شکست…
در دل گفت:«خدایا چرا، اخه چرا یه همچین فکری درباره م میکنند…مگه من چمه؟»

کمی جلوتر خانم دکتر متین و ساده ای با عجله پیاده شد.. دختر باوقاری با چادر …
خانم معلمی با مانتوی رسمی و چهره ای هدفمند…
و چند دختر با ماتیک قرمز و قهقه های پرسرو صدا و چند پسر که پشتشان راه می رفتند و تکه می پراندند…

ناخوداگاه جملاتی که در این هفته ی عفاف و حجاب زیاد از رسانه ها شنیده بود و هر بار با لجبازی از قبولش طفره رفته بود، به نظرش رسید:

«خواهر خوبم ! میدانم دلت احترام می خواهد ، زیبایی هایی که خدا به تو بخشیده با رنگ و‌لعابی جلف مانند اتاق خصوصی شبانگاهی، در معرض دید عموم خیابان نگذار!
با تفکرت بدرخش?❤️.
با ایمانت‌ اوج بگیر?
با علم و هدفت احترام جذب کن??
و با آراستگی و زیبایی نجیبانه گام بردار. 
و بدان امضای خدا پای دست خط قشنگ زندگی ات، به تمام سختی های این راه می ارزد ?


پ.ن 1: غزل حافظ :
درحکم گلاب و‌گل، حکم ازلی این بود…
کاین شاهد بازاری، آن پرده نشین باشد.

پ.ن 2: البته در این موارد، حکم ازلی نیست و‌دعا میکنیم با ترویج فرهنگ زیبای عفاف و حجاب، از تبرج و نمایش جلوه گری دست برداشته شود…
و این” من را ببین ها’ سر هر کوی و‌برزن، جار زده نشود…

و عطر اصیل گلاب عفاف، در فضای امن خانه و خانواده به مشام برسد…




1562996011k_pic_e66dcacc-036c-446c-a8d5-040a259e20f4.jpg

 نظر دهید »

غذای متبرک حضرت

22 تیر 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»
 
هر بار با صدای زنگِ اتاق، هر سه نفر به سمت دَر می‌رفتیم و وقتی می‌دیدیم از آنچه که منتظرش بودیم خبری نیست، دوباره ناامید برمی‌گشتیم.
چند روزی می‌شد که در یکی از هتل‌های نزدیک حرم اقامت کرده بودیم؛ از آنجایی که می‌دانستیم خادمان حرم در هتل‌ها کارت غذای حضرت توزیع می‌کنند، از زمان ورود چشممان به در بود تا شاید لطف حضرت شامل حالمان شود، ولی هنوز خبری نشده بود.
خیلی حالم گرفته بود. دو ماهه باردار بودم و دلم غذای متبرک حرم را می‌خواست…
آن روز بعد از نماز ظهر و عصر، همسر و دخترم برای زیارت رفتند و من تنها در گوشه‌ای از صحن، نزدیک ورودی باب الجواد نشستم. خادمان و زائرانی را می‌دیدم که غذا به دست می‌آمدند و از در خارج می‌شدند. چشمانم ناخودآگاه به غذاها دوخته می‌شد. در دلم می‌گفتم شاید یکی وقتی ببیند با حسرت نگاهش می‌کنم دلش به حالم بسوزد و یک ظرف غذا را به من بدهد، ولی زهی خیال باطل، همه آمدند و رفتند و کسی دلش به حال چشمانِ حسرت‌بارِ من نسوخت.
البته شاید مقصد هر کدام از آن ظرف‌ها، چشم‌هایی منتظر و دل‌هایی امیدوار بود که هر کدام چند سال انتظار کشیده بودند و حالا به مراد دلشان می‌رسیدند، نمی‌دانم ولی دلم خیلی شکست.
در این چند سالی که به مشهد رفته بودیم غذای حضرت شامل ما نشده بود ولی زیاد ناراحت نشده بودم، اما این‌بار فرق می‌کرد؛ واقعاً از حضرت غذای متبرک می‌خواستم حتی اگر شده یک قاشق…
در همین افکار بودم که خانواده‌ای در کنارم نشستند، به سمتشان نگاه نکردم، ولی بوی غذا در محیط پیچید. در کمال ناباوری خانمی قاشقی غذا به سمتم گرفت و گفت:
قاشقش تمیزِ، غذای حضرتِ.
به سمتشان نگاه کردم چند نفر بودند با دو ظرف غذا، قاشق را از دستش گرفتم و تشکر کردم. بغض عجیبی گلویم را می‌فشرد، عطر و طعم غذا را با تمام وجودم چشیدم، چشمانم بی‌امان می‌بارید…
در سفر دو سال قبل، سهم من از غذای متبرک حضرت همان یک قاشق شد، اما خوشحال بودم و سپاسگزار که امام رئوف گوشه چشمی هم به این زائر ناچیزش داشت.

آقا جان خیلی دلتنگ شده‌ام، بطلب.

1562894843k_pic_4fe96fdf-1d23-481a-9993-1b554ed9b951.jpg

 3 نظر

گاهی ذهنت را تعطیل کن

21 تیر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی ذهنت را تعطیل کن!
به خودت استراحت بده و تمام آن جنجال های شلوغ را از فکرت خالی کن…
مگر آن قلب قدر یک کف دستت، چقدر گنجایش دارد برای اینهمه کشمکش ذهنی…
حتی گاهی کتاب هایت را هم ببند! بگذار کمی خاک بخورند تا “فرصت خالی هیچ بی نهایت” را نفس بکشی …

حالا برای خودت آسمانی گیر بیاور که در آن خبری از دود سیاه باورهای منفی وجود نداشته باشد …

چقدر به این نفس عمیق، احتیاج داری…
چقدر دلت هوای تازه می خواهد…
تو و‌هستی و خدا
خدایی که قلبت را برای عشق و آرامش آفریده نه نفرت و تنش…
و در این هوای تازه، وقتی فرصت پیدا میکنی تا کمی صدای درونت را هم بشنوی، از نو احیاء می شوی…

با هر اکسیژن خالصی که ذهنت را شستشو می دهد، فکر کن که چه باعث شده، تمام این خواندن ها، تمام این ورق پاره ها، تمام این آگاهی های تلنبار شده ی خط خطی، رشدت نداده؟!

حالا برگرد! کتاب هایت را ورق بزن …

و این بار واژه هایی از جنس عمل ، را لای صفحاتش پیدا کن!



1562910381k_pic_0a5f05bf-2563-4feb-b117-cb876b06c817.jpg

 13 نظر

رویای فتح اندلسی دیگر

20 تیر 1398 توسط فرجی

در زمان خلیفه ی اموی، ولید بن عبد الملک مسلمانان توانستند مناطقی را که اسپانیا و پرتقال امروزی را تشکیل می دهند به تصرف خود در آورند.این فتح بزرگ و تاریخ ساز توسط طارق بن عبد العزیز و به کمک یکی از فرماندهان سپاه اسلام، موسی بن نصیر به دست مسلمانان افتاد. اسپانیا یا همان اندلس حدود هشت قرن در دست مسلمانان بود.با ورود اسلام به اندلس نور آن نیز وارد اندلس شد، و سراسر آن سرزمین را حیاتی دیگر بخشید. از آنجا که اسلام همواره همراه با قرآن بوده و خواهد بود این همراهی در اندلس نیز خود را نشان داد و باعث پیشرفت و ترقی اندلس شد، این در حالی بود که اروپا و کشورهای اروپایی با سیاست های سخت گیرانه کلیسا دچار انحطاط و سقوط علمی شده بود.

اما اندلس در سایه ی اسلام چنان پیشرفتی کرده بود که تا آن زمان به خود ندیده بود، کتابخانه های بزرگ در اندلس ساخته شدند و و پزشکان، دانشمندان و فیلسوفان بزرگی را مانند: ابن رشد، ابن طفیل و ابن عربی، به جهان و اسلام تقدیم کردند. این پیشرفت ها شامل راه سازی ها و ساختمان سازی ها هم می شد و با وجود جازبه های طبیعی و سرسبزی های خدادای آن سرزمین را به بهشت اسلام تبدیل کرده بود.پیشرفت هایی که با فتوحات جدید همراه بود و این موضوع باعث نگرانی هر چه بیشتر مسیحیان مخصوصا مسیحیان کاتولیک که در نزدیکی اندلس بودند می شد، تا جایی که تمام تلاش خود را به کار می گرفتند تا اندلس اسلامی را از بین ببرند. اما تمامی تلاش های نظامی آن ها باشکست رو به رو می شد.

تا اینکه به پیشنهاد یکی از رهبران مسیحی به جای فرستادن تیر ها و نیزه ها و سربازان مسیحی به اندلس؛ به فرستادن شراب و رقاصه های مشهور روی آوردند و جوانان مسلمان را با آن ها(تیر های زهرآگین شیطان) از اسلام روی گردان کردند و کم کم بدون جنگ و درگیری اندلسی بدون اسلام به وجود آوردند. این در حالی بود که قبیله ای از بربرها در اسپانیا(اندلس) به وجود آمدند و مسیحیان با کمک آن ها و با استفاده از موقعیت به وجود آمده به اندلس حمله کردند و به درخشش اسلام در سرزمینی دیگر خاتمه بخشیدند.

این درس بزرگ در تاریخ اسلام ماندگار شد اما عبرت گیرندگان آن کم شدند. امروزه کشور های اروپایی و آمریکا، رویای فتح اندلسی دیگر را در سر می پرورانند و تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا از کشور عزیزمان ایران اندلسی تازه به وجود بیاورند. سالهاست در این راستا قدم گذاشته اند. و با فرستادن فرهنگ معیوب خودشان در پی گسترش آن در سرزمین عزیز ما ایران هستند. و تلاش می کنند تا ایرانی بدون اسلام به وجود بیاورند و برای رسیدن به این هدف دست به هر کاری می زنند.

روزی با استفاده از فرهنگ خودمان در پی نابودی ما بر می آیند و از تاریخ غنی ایران (هخامنشیان و کوروش کبیر) استفاده می کنند تا مارا از درون نابود کنند و به آرزوی دیرینه ی خود برسند، و روز دیگر به فرهنگ دیرینه ما که پوشش(حجاب) بود و قبل از اسلام در ایران وجود داشت حمله ور میشوند و روز دیگر دین ما را به سخره گرفته و ما را عقب مانده می نامند درحالی که خودشان نه تاریخی دارند که به آن افتخار کنند و نه فرهنگ درستی دارند تا جهانیان به آن خیره شوند و نه دینی واحد که به آن پناه ببرند و فقط در پی گرفتن دارائی های فرهنگی سرزمین ما هستند چون سرزمین های خودشان فاقد آن است و برای یکه یازی در جهان یا باید برترین باشند یا برترین ها را از بین ببرند.

 

 نظر دهید »

عطر خوش سوپ سبزیجات خانگی

18 تیر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

عطر سبزی محلی باغچه مادرم اتاق را پر کرده ، همه را ریخته توی سینی بزرگ و دوتایی داریم پاک میکنیم و حرف میزنیم.

هروقت که دلم از پیتزا و کافی شاپ و شلوغی گیج خیابان های مثلا مدرن شهر و خلاصه هر چه که نماد زندگی عصر حاضر هست میگیرد؛ باغچه قدیمی خانه پدری و عطر سوپ سبزیجات مادر، شارژم میکند.
از خاطرات کودکیش میگوید از اینکه پنجاه و‌پنج سال پیش وقتی کودک پنج ساله ای بود با چه عشقی می رفت کلاس قرآن پیش‌ شیخ احمد . از اینکه شیخ احمد به کودکان میگفت:« چادرهاتون را منظم سر کنید و‌رو بگیرید و سنگین و رنگین بروید و بیایید که جایزه دارید..» از اینکه یک روز در پانزده سالگی وقتی کمی از موهایش بیرون بود ، پدر با ابهتش که همیشه مثل کوه محکم بود، چنان با غیرت دلسوزانه و محبت آمیزی عتابش کرد که هنوز خاطره ی آن را به یاد دارد و دلش می شکند که چرا دل پدر مهربانم را شکستم!
تعریف میکند که وقتی هوا بارانی و‌سرد میشد زیر کرسی گرم و صمیمی ، شاد بودند و وقتی هوا گرم میشد شکایتی نداشتند وقتی کسی از هوا گله می کرد که :«وای چه بارون شدیدی چه گل و لایی شده این چه وضعشه» مادربزرگم در جواب با تکه کلام محلیش میگفت: «شه، مال دارنه، شه اختیار» یعنی:خدا خودش مال داره خودش اختیار!
تند تند سبزی پاک میکنیم و فکر میکنم لازم نبود فلسفه و کلام و منطق و وحدت وجود و کثرت وجود و‌استقلال ذات را بدانند، آن ها می دانستند و عمل میکردند…
ذهنم پر است از شیوه های تبلیغ، مبارزه با ماهواره، روش نوین مبارزه با فلان ناهنجاری معاصر…تمام این واژه های دهن پرکن و دریغ از عمل، میخواهیم تغییر دهیم و هنوز باور نداریم تغییر واقعی باید از خود شروع شود.
به یاد فرمایش آیت الله بهجت میفتم که در جواب راه حل های پیچیده که از او میخواستند می فرمود: تو به همین چیزها که میدانی عمل کن!!! بقیه راه روشن میشود..
غذای مادرم آماده شده چه بوی خوشی پیچیده. میگویم:” مامان تمام پیتزاهای ایتالیایی شیک دنیا رو بی خیال، برویم عطر ناب سوپ سبزیجات خانگی را حس کنیم.

1562675176k_pic_3f959531-cf8d-4698-a28d-dd2c4e05a1bb.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

یادداشت‌های چند خانم طلبه

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرامش
  • اجتماعی
  • امام زمان
  • انرژی مثبت
  • بدون موضوع
  • تأثیرگذاری مثبت
  • تفکر مثبت
  • روانشناسی تفاوت زنان و مردان
  • روزانه‌نوشت
  • سبک زندگی
  • شهدا
  • عشق
  • عفاف و حجاب
  • معرفی کتاب
  • کوتاه نوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس