ستاره ای که در یادها ماند
اولین بار ایشان را در مراسم جشن تکلیفم از نزدیک دیدم. خیلی دوست داشتم چهره ی مردی را که صدایش را هر روز از بلندگوهای مسجد می شنوم را ببینم.همیشه به مادرم اصرار می کردم، که اجازه بدهد به همراه پدرم به طبقه ی اول مسجد که مخصوص آقایان بود بروم. اما همیشه و همیشه با مخالفت های مادرم مواجه می شدم.
هر وقت که این درخواست همیشگی را بازگو می کردم با جمله ی معروف مادرم که"مگه جایی هم مونده که با بابات نرفته باشی، همین مونده که مسجد آقایون هم بری” مواجه می شدم، خلاصه آن روز خیلی خوشحال بودم و احساس غرور می کردم. که بالاخره حاج آقا باقری را از نزددک دیدم.
همین که به خونه رسیدم؛ فوری برای مادرم تعریف کردم که امروز حاج آقا باقری به مدرسه ی ما آمده بودند و به امامت ایشان اولین نماز جماعتمان را خواندیم. و بعد هم کلی حرف های خوب در مورد نماز از ایشان شنیدیم. واقعا همان طور که فکر می کردم چهره ی مهربانی داشتند و با محبت به سوالاتمان جواب می دادند. از آن روز به بعد هر وقت که به مسجد می رفتم با دقت و شوق بیشتری به حرف های حاج آقا گوش می دادم و نکته های بسیاری را از حرف هایشان می آموختم. وجود حاج آقا باقری را در روستایمان مانند ستاره ی روشنی می دیدم که تاریکی جهل را از بین می برد. ایشان تمام ویژگی های یک روحانی خوب را دارا بودند و روحیه ی شجاعت و ایثارشان مثال زدنی بود.
چون همیشه نمی توانستم به مسجد بروم، پشت پنجره ی آشپزخانه مان می نشستم و به سخنرانی های ایشان گوش میدادم. اما ماه رمضان را با ایشان و سخنرانی هایشان شناخته بودم.
همین که ماه رمضان می آمد، از همان روز اول به مسجد می رفتم و به سخنرانی های حاج آقا باقری گوش جان می سپردم. اگر بگویم این مرد بزرگ در انتخاب های زندگی ام سهمی عظیم را داشت، باز هم نتوانسته ام نقش او را در زندگی و تصمیم هایم را به نمایش بگذارم.
اصلا فراموش نمی کنم ماه رمضان چند سال پیش را که حاج آقا باقری در بیمارستان بستری بودند. آن سال بدترین و بهترین ماه رمضان عمرم را تجربه کردم. بدی آن ماه رمصان زه این خاطر بود که حاج آقا باقری در میان ما نبودند و واقعا روستایمان مانند یک پسر بچه ی سرکردانی بود که پدرش را گم کرده و برای جستوجویش به این طرف و آن طرف رو می کند. و زیبایی و بی نظیری آن ماه رمضان به این دلیل بود که مردم روستایمان یکپارچه در مسجد جمع شده بودند و برای سلامتی ایشان دعا می کردند. شب های قدری بر ما گذشت که ذکر لب هایمان تا صبح “اللهم اشف کل مریض” بود.و بهترین قسمت دعایمان نظر لطف خداوند بود که با نظر رحمتش بر اهالی روستایمان نگریست و سایه ی مهر حاج آقا باقری را چند سال دیگر نیز بر ما ارزانی داشت. ما قدر این نعمت را می دانستیم و خدا را شکر بودیم.
اما عاقبت دست هستی گلی معطر را برای چیدن انتخاب نمود و متاسفانه در ۲۷ بهمن ماه سال ۱۳۹۸ این ستاره ی نورانی روستایمان، حاج آقا باقری را از آسمان قلب هایمان چید. اما هرگز نتوانست نام و یادش را از خاطراتمان حذف کند. و ما امسال در این ماه رمضان، در اولین رمضان بدون حضور حاج آقا باقری مانند غلام بی صاحبی شده ایم که به هر سو می رود پناهی برای خود نمی یابد.
امسال باید به جای دعا برای سلامتی شان حمد برای روح بزرگشان نثار کنیم. امسال باید دعای فرج را خودمان هر روز بدون حضور ایشان زمزمه کنیم ، امسال دیگر صدای گرم ایشان را که از پشت بلندگوها به علی، به علی، به علی، به فاطمه، به فاطمه، به فاطمه…؛ را می گوید را نمی شنویم. امسال دیگر کسی را نداریم که بگوید"خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی مراقبت بفرما، خامنه ای رهبر به لطف خود نگهدار، رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما، زیارت کربلا نصیب ما بفرما”
وجود ایشان در روستایمان قوت قلبی برای اهالی بود و جودشان سپری کردن روزهای سخت را برایمان ممکن می کرد. به طوری که در این روزهای سردرگمی و کرونایی نبود ایشان در میان مردم و نبود موعظه ها و سخنان حکیمانه ایشان چه بسا برای اهالی روستایمان سخت تر و طاقت فرساتر از خود بحران است. هر سختی و بحرانی یک روز به پایان می رسد و سختی ها و مشکلاتش از یاد ها فراموش می شود. اما خلاء وجود عالمی گرانقدر و فرزانه مانند حاج آقا باقری هرگز فراموش نمی شود و از یادها پاک نمی شود.
اما ما تک تک سخنانشان را به یاد داریم و با یاری خداوند به تمامی آن ها جامه ی عمل خواهیم پوشاند. به یاری خداوند قدم های بلندی را به سمت ظهور بر خواهیم داشت. و باز هم ماه رمضانی پربرکت و شبهای قدری امام زمانی بر پا خواهیم کرد، با این فرق که در کنار دعاها و ذکرهایمان از حاج آقا باقری به نیکی یاد خواهیم کرد. و من امروز با تمام وجودم می دانم که مرگ چه زود و چه دیر به سراغ همه ما خواهد آمد، مهم قلب مهربان و وجود پرباری است که دلها را به خود جذب کند. وگرنه همه ی ستاره ها حتی اگر میلیون ها سال هم عمر کنند بالاخره خاموش می شوند. و زیباییشان به فراموشی سپرده می شود. مهم آن ستاره ای است که حتی بعد از خاموشی هم پرتوهای نورش در خاطر ها می ماند.