یادداشت‌های چند خانم طلبه

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

امان از کفش بی‌پاشنه

26 تیر 1398 توسط هدف، رسیدن به خداست.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

چرخ‌های هواپیما که از زمین جدا شد، خیالم راحت شد! نفسی از سر آرامش خیال کشیدم و سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم. از صبح زود به دلیل بارندگی شدید چند بار شنیدم که شاید هواپیما نتواند پرواز کند و هر دفعه، دلهر‌ه‌ای عجیب در جانم می‌افتاد، ولی حالا خیالم از هر جهت آسوده بود.
شانزده بهار از زندگی‌ام می‌گذشت و قرار بود در این سفر با زیارت حرم امام رضا (علیه‌السلام) زندگی مشترکمان را آغاز کنیم؛ یک سفر سه روزه به مشهد. از شور و شوق دخترانه و هیجان اولین سفر مشترک در پوست خودم نمی‌گنجیدم و از پرواز در آسمان بر فراز ابرها و احساس نزدیکی به خداوند به وجد آمده بودم.
آن روز باید ابتدا در فرودگاه تهران پیاده می‌شدیم و پس از چند ساعت با پروازی دیگر به سمت مشهد می‌رفتیم. روزهای آخر پائیز بود و آسمان در همه جا بارانی.‌ به فرودگاه تهران رسیدیم، از ماشین مخصوص مسافران هواپیما پیاده شدیم که به سمت سالن برویم، هوا به خاطر نم‌‌نم باران لطیف شده بود و زمین خیس! چشمتان روز بد نبیند در یک چشم به هم زدنی دنیا در مقابل چشمانم تیره و تار شد و با شدت به زمین خوردم…
کفشی که تازه خریده بودم بدون پاشنه و لیز بود و زمین خیس باعث شد که نتوانم خودم را کنترل کنم، تنها شانسی که آوردم این بود که چون صبر کردیم و آخر از همه پیاده شدیم فقط دو سه نفری ما را دیدند، در چند لحظه تمام سرخوشی‌هایم تبدیل به ناراحتی شد.
به سالن که وارد شدم رفتم آبی به دست و رو‌یم بزنم تا حالم بهتر شود. خانمی که مسئول سرویس بهداشتی بود، دستمال کاغذی را به دستم داد و گفت:
چرا ناراحتی؟
گفتم: هیچی، چیزی نیست.
گفت: شوهرت اذیتت کرده؟
گفتم: نه!
گفت: بچه داری، نمی ذاره بچه‌هات رو ببینی؟
گفتم: نه!!
داشت می‌گفت اگه شوهرت اذیتت می‌کنه می‌خوای کمکت کنم که من با حالت ترس از آن‌جا بیرون آمدم و به سمت همسرم رفتم. در حالی که حرف‌های آن خانم را برایش بازگو می‌کردم‌ در این فکر بودم که خدایا به کجا آمده‌ام؟
چقدر سطح فکرها با هم فرق می‌کند!
دنیای ما دو دنیای کاملاً متفاوت بود!
چگونه او به خودش اجازه داد که در موردم چنین فکرهایی بکند؟
شاید چون مرا با چادر و پوشش کامل و صورت ناراحت و برافروخته می‌دید این‌گونه در موردم فکر کرده بود؟
چرا که در آن محیط دختران و زنانی با پوششی زننده و رنگ و لعاب فراوان قدم می‌زدند و می‌خندیدند…
شاید فکر کرد دختری جنوب شهری هستم و برای درخواست کمک به آن‌جا آمده‌ام؟
نمی‌دانم؛ ولی از همان زمان فهمیدم که در شهرهای کلان کسانی هستند که فرهنگی غیر قابل هضم دارند…

خلاصه، سال‌ها بعد از آن روز که به حوزه آمدم و در کتاب‌های اخلاقی خواندم که پوشیدن کفش بدون پاشنه مکروه است، با خودم گفتم خدایا، به دین اسلام و فرهنگ اسلامی عشق می‌ورزم چرا که برای ریزترین نکات زندگی ما هم آموزه دارد و من غافل از آن بودم. شاید اگر آن ‌زمان از کراهت کفش بدون پاشنه اطلاع داشتم و نمی‌خریدم، آن بلا هم به سرم نمی‌آمد.
در روایات آمده که کفش خوب بپوشید؛ کفش یک سطح نپوشید و از پوشیدن کفش باریک و نوک‌ دراز بپرهیزید که آن کفش فرعون است. همچنین در روایتی از پوشیدن چکمه منع شده. بهترین رنگ هم برای کفش، رنگ زرد و بعد از آن سفید است.
کفش من هم سفید بود ولی بدون پاشنه
امیدوارم که در تمام مسائل زندگی به آموزه‌های دین آرمانی اسلام عمل کنیم.

______
لطفاً برای دیدن روایات به کتاب مفاتیح‌الحیاة نوشته‌ی آیت‌الله جوادی آملی مراجعه کنید.

1563251344k_pic_12d5efcd-ac92-41f1-98c1-fc1ed5aab47a.jpg

 2 نظر

حجابهایی که اُپن شدند!!!

22 تیر 1398 توسط Mim.Es

 

طراح داشت ابعاد آشپزخانه را اندازه می‌زد، برای طراحی کابینتها.

ــ «جِناب، اُپِن باشه یا جزیــره؟ البتـــه، جزیــره تو بورســه». 

کجا بودیم و به کجا رسیدیم! آشپزخانه‌های قدیمی (مطبخ) که در کُنجی از حیاط خانه بود و در عین سادگی با بو و بَرِ غذاهای سنتی‌اش هوش از سر آدمی می‌بُرد. کم‌کم آشپزخانه‌ها به قلب خانه نفوذ کردند و دیوارهایی که برداشته شد یا به قولی آشپزخانه‌هایی که اُپن شدند. گاهی برخی با زدن پرده و امثال آن، این اُپن را به نااُپن تبدیل می‌کردند؛ و بعد از آن اُپنهایی که تبدیل شدند به جزیره‌ای کوچک در میان آشپزخانه. فِی الحال معلوم نیست که کجا آشپزخانه است و کجا پذیرایی؟! اصلاً حــدّ و مرزی بین آنها وجود ندارد. سنگـــر بانوی خانه تبدیل می‌شود به نمایشگاهی در معرض دید همگان. خُب باید تجهیزات و چیدمانش هم طوری باشد که تعریف و تمجید مهمانانی که از پذیرایی به آشپزخانه بانو نگاه می‌کنند را به همراه داشته باشد؛ و اینجاست که می‌رویم به سوی تجملات و …

خوب که نگاه می‌کنم، می‌بینم فرهنگ بیگانه چقدر در میان ما جا باز کرده؛ شاید هم نادوست زده باشد به هدف! آنجا که گفتند حجاب برتر فقط چادر نیست و با مانتو هم می توان حجاب داشت؛ مانتوها، آستینها، شلوارها و روسری‌هایی که روز به روز کوتاه و کوتاه‌تر شدند و بانوانی که تبدیل شدند به کالایی نمایشی برای عرضه به دیگران … حجابهایی که اُپن شدند و بعد هم جزیره؛ نه تنها برای زنان حتی برای مردان …

حواسمان هست که به کجا کشیده شده‌ایم؟! اگر روزی بگویند که باید جزیره را هم برداریم و دیگر مد نیست، آنوقت چه باید کرد؟!

 

 

 

 2 نظر

عطر خوش سوپ سبزیجات خانگی

18 تیر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

عطر سبزی محلی باغچه مادرم اتاق را پر کرده ، همه را ریخته توی سینی بزرگ و دوتایی داریم پاک میکنیم و حرف میزنیم.

هروقت که دلم از پیتزا و کافی شاپ و شلوغی گیج خیابان های مثلا مدرن شهر و خلاصه هر چه که نماد زندگی عصر حاضر هست میگیرد؛ باغچه قدیمی خانه پدری و عطر سوپ سبزیجات مادر، شارژم میکند.
از خاطرات کودکیش میگوید از اینکه پنجاه و‌پنج سال پیش وقتی کودک پنج ساله ای بود با چه عشقی می رفت کلاس قرآن پیش‌ شیخ احمد . از اینکه شیخ احمد به کودکان میگفت:« چادرهاتون را منظم سر کنید و‌رو بگیرید و سنگین و رنگین بروید و بیایید که جایزه دارید..» از اینکه یک روز در پانزده سالگی وقتی کمی از موهایش بیرون بود ، پدر با ابهتش که همیشه مثل کوه محکم بود، چنان با غیرت دلسوزانه و محبت آمیزی عتابش کرد که هنوز خاطره ی آن را به یاد دارد و دلش می شکند که چرا دل پدر مهربانم را شکستم!
تعریف میکند که وقتی هوا بارانی و‌سرد میشد زیر کرسی گرم و صمیمی ، شاد بودند و وقتی هوا گرم میشد شکایتی نداشتند وقتی کسی از هوا گله می کرد که :«وای چه بارون شدیدی چه گل و لایی شده این چه وضعشه» مادربزرگم در جواب با تکه کلام محلیش میگفت: «شه، مال دارنه، شه اختیار» یعنی:خدا خودش مال داره خودش اختیار!
تند تند سبزی پاک میکنیم و فکر میکنم لازم نبود فلسفه و کلام و منطق و وحدت وجود و کثرت وجود و‌استقلال ذات را بدانند، آن ها می دانستند و عمل میکردند…
ذهنم پر است از شیوه های تبلیغ، مبارزه با ماهواره، روش نوین مبارزه با فلان ناهنجاری معاصر…تمام این واژه های دهن پرکن و دریغ از عمل، میخواهیم تغییر دهیم و هنوز باور نداریم تغییر واقعی باید از خود شروع شود.
به یاد فرمایش آیت الله بهجت میفتم که در جواب راه حل های پیچیده که از او میخواستند می فرمود: تو به همین چیزها که میدانی عمل کن!!! بقیه راه روشن میشود..
غذای مادرم آماده شده چه بوی خوشی پیچیده. میگویم:” مامان تمام پیتزاهای ایتالیایی شیک دنیا رو بی خیال، برویم عطر ناب سوپ سبزیجات خانگی را حس کنیم.

1562675176k_pic_3f959531-cf8d-4698-a28d-dd2c4e05a1bb.jpg

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

یادداشت‌های چند خانم طلبه

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرامش
  • اجتماعی
  • امام زمان
  • انرژی مثبت
  • بدون موضوع
  • تأثیرگذاری مثبت
  • تفکر مثبت
  • روانشناسی تفاوت زنان و مردان
  • روزانه‌نوشت
  • سبک زندگی
  • شهدا
  • عشق
  • عفاف و حجاب
  • معرفی کتاب
  • کوتاه نوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس