قلب شکسته ای که در مسجد ماند
23 اردیبهشت 1399 توسط فرجی
قلب شکسته ای که در مسجد ماند دلم سنگین شده بود. بغض سنگینی اش را بر روی قفسه ی سینه ام احساس می کردم. باشور و شوق تمام ماهها بود که انتظار می کشیدم. بالاخره پس از مدت ها آرزویم بر آورده می شد. ساکم را بسته بودم و کفش های واکس زده ام را تمیز و مرتب پشت… بیشتر »